
معصومه فلسفه شیدایى است و غزل ماندن و بودن
معصومه نگین ایران است که در قم ، شهر اقامه مى درخشد …

سلام بر تو ، بانوی آبها و آیینه ها
سلام بر تو ، زیباترین مطلع غزلهای عاشقی
سلام بر نجابت دستها و کرامت نگاه هایت
«اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطمة معصومه»

اى دختر و خواهر ولایت / آیینه مادر ولایت
بر ارض و سما ملیکه در قم / آرام دل امام هفتم
معصومه به کتیبه و به عصمت / افتاده به خاک پایت عفت
گفتند و شنیده اند ز آغاز / کز قم به جنان درى شود باز
حاجت نبود مرا بر آن در / قم باشدم از بهشت بهتر
قم قبله خازن بهشت است / این جا سخن از بهشت ، زشت است …

دخترم با تو سخن می گویم
زندگی در نگهم گلزاریست
و تو با قامت چون نیلوفر ، شاخه ی پر گل این گلزاری
من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم
گل عفت ، گل صدرنگ امید
گل فردای بزرگ ، گل فردای سپید
چشم تو آینه ی روشن فردای من است
گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ
کس نگیرد ز گل مرده سراغ
دخترم با تو سخن می گویم
دیده بگشای و در اندیشه گل چینان باش
همه گل چین گل امروزند
همه هستی سوزند
کس به فردای گل باغ نمی اندیشد
آنکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد
بلبل عاشق نیست
بلکه گلچین سیه کرداریست
که سراسیمه دود در پی گل های لطیف
تا یکی لحظه به چنگ آرد و ریزد بر خاک
دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک
تو گل شادابی
به ره باد مرو!!!
غافل از باد مشو
ای گل صدپر من
همه گوهر شکنند
دیو کِی ارزش گوهر داند؟
دخترم گوهر من ، گوهرم دختر من
تو که تک گوهر دنیای منی
دل به لبخند حرامی مسپار ، دزد را دوست مخوان!
چشم امید به ابلیس مدار
ای گوهر تابنده بی مانند
خویش را خار مبین
آری ای دخترکم
ای سراپا الماس ، از حرامی بهَراس …
قیمت خود مشکن
قدر خود را بشناس
قدر خود را بشناس
(مهدی سهیلی)
