زمان جاری : چهارشنبه 17 اردیبهشت 1404 - 12:27 قبل از ظهر
نام کاربری : رمز عبور : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم


سلام دوست گرامی ؛
برای مشاهده انجمن با امکانات کامل ، می بايست
ثـبـت نـام کـنـیـد یا وارد شـویـد


کاربر گرامی کاربر گرامی ؛







تعداد بازدید 2797
نویسنده پیام
admin آفلاین





ارسال‌ها : 1077
عضویت: 26 /4 /1391
محل زندگی: Shiraz
تشکرها : 805
تشکر شده : 975
زندگینامه شهید عباس بابایی

زندگینامه شهید عباس بابایی

شهید عباس بابایی (۱۳۲۹ - ۱۳۶۶) سرلشکر خلبان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و معاون عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که در جنگ ایران و عراق به مقام شهادت نائل آمد.

وی در ۱۴ آذر ۱۳۲۹ در خانواده‌ای متوسط و مذهبی در شهر قزوین متولد شد. دوره ابتدایی را در دبستان «دهخدا» و دوره متوسطه را در دبیرستان «نظام وفا» گذراند. پس از گرفتن دیپلم ، در سال ۱۳۴۸ در رشته پزشکی پذیرفته شد اما به دلیل علاقه به خلبانی ، داوطلب تحصیل در رشته خلبانی نیروی هوایی شد و پس از گذراندن دوره مقدماتی برای تکمیل تحصیلاتش در سال ۱۳۴۹ به آمریکا اعزام گشت.

در مدت تحصیل در آمریکا و آموزش خلبانی ، کارآموزی ممتاز محسوب شد.

شهید بابایی ماجرای فارغ التحصيلی از دانشكده خلبانی آمريكا را چنين تعريف كرده است: « دوره خلبانی ما در آمريكا تمام شده بود اما به خاطر گزارشاتی كه در پرونده خدمتم درج شده بود ، تكليفم روشن نبود و به من گواهينامه نمی دادند تا اين كه روزی به دفتر مسئول دانشكده كه يک ژنرال آمريكايی بود ، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست كه بنشينم. پرونده من در جلوی او ، روی ميز بود. ژنرال آخرين فردی بود كه می بايستی نسبت به قبول و يا رد شدنم اظهار نظر می كرد.

او پرسش هايی كرد كه من پاسخش را دادم. از سوال های ژنرال بر می آمد كه نظر خوشی نسبت به من ندارد. اين ملاقات ارتباط مستقيمی با آبرو و حيثيت من داشت. زيرا احساس می كردم كه رنج دوسال دوری از خانواده و شوق برنامه هايی كه برای زندگی آينده ام در دل داشتم ، همه در يک لحظه در حال محو و نابودی است و بايد دست خالی و بدون دريافت گواهينامه خلبانی به ايران برگردم. در همين فكر بودم كه در اتاق به صدا در آمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام ، از ژنرال خواست تا برای كار مهمی به خارج از اتاق برود. با رفتن ژنرال ، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم. به ساعتم نگاه كردم ، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم كاش در اينجا نبودم و می توانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد.

گفتم كه هيچ كار مهمی بالاتر از نماز نيست. همين جا نماز را می خوانم. ان شاءالله تا نمازم تمام شود ، او نخواهد آمد. به گوشه ای از اتاق رفتم و روزنامه ای را كه همراه داشتم به زمين انداختم و مشغول نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم كه متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه كنم؟ نماز را ادامه بدهم يا بشكنم؟ بالاخره گفتم نمازم را ادامه می دهم ، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام كردم و در حالی كه بر روی صندلی می نشستم از ژنرال معذرت خواهی كردم. ژنرال پس از چند لحظه سكوت نگاه معناداری به من كرد و گفت: چه می كردی؟

گفتم: عبادت می كردم. گفت: بيشتر توضيح بده. گفتم: در دين ما دستور بر اين است كه در ساعت های معين از شبانه روز بايد با خداوند به نيايش بپردازيم و در اين ساعات زمان آن فرا رسيده بود. من هم از نبودن شما در اتاق استفاده كردم و اين واجب دينی را انجام دادم. ژنرال با توضيحات من سری تكان داد و گفت: همه اين مطالبی كه در پرونده تو آمده مثل اين كه راجع به همين كارهاست. اين طور نيست؟ پاسخ دادم: بله همين طور است. او لبخندی زد. از نوع نگاهش پيدا بود كه از صداقت و پای بندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمريكا خوشش آمده است.

با چهره ای بشاش خودنويس را از جيبش بيرون آورد و پرونده ام را امضا كرد. سپس با حالتی احترام آميز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز كرد و گفت: به شما تبريک مي گويم. شما قبول شديد. برای شما آرزوی موفقيت دارم. من هم متقابلاً از او تشكر كردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولين محل خلوتی كه رسيدم به پاس اين نعمت بزرگی كه خداوند به من عطا كرده بود ، دو ركعت نماز شكر خواندم. »

پس از بازگشت به ایران بعنوان خلبان شکاری با جنگنده های F5 و F4 پرواز کرد و با ورود جنگنده F14 به نیروی هوایی ایران در سال ۱۳۵۴ ، با گذراندن دوره مربوطه به عنوان خلبان جنگنده F14 Tomcat در پایگاه شکاری اصفهان مستقر گردید.

وی با دختردایی‌اش «ملیحه حکمت» در تاریخ ۴ شهریور ۱۳۵۴ ازدواج کرد و صاحب دختری به نام «سلما» و دو پسر به نام های «محمد» و «حسین» شد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، سرپرستی انجمن اسلامی پایگاه هوایی اصفهان را بر عهده گرفت. با شروع جنگ ایران و عراق ، عباس بابایی به انجام عملیات جنگی هوایی مشغول شد. در سال ۱۳۶۰ ضمن ارتقا به درجه سرهنگ دومی به عنوان فرمانده «پایگاه هشتم هوایی اصفهان» منصوب شد. به دلیل همین شایستگی ها ، در ۹ آذر ۱۳۶۲ به درجه سرهنگ تمامی ارتقاء یافت و به سمت معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی منصوب شد و به تهران عزیمت کرد. وی پس از چهار سال رزم در مقام معاونت عملیات نیروی هوایی ، به پیشنهاد رئیس جمهور وقت و حکم فرماندهی کل قوا در ۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ به درجه «سرتیپی» ارتقا یافت.

تیمسار بابایی بیش از ۳۰۰۰ ساعت پرواز جنگی داشت و برای پیشرفت سریع عملیات و دقت در آن تنها به نظارت اکتفا نمی‌کرد بلکه همواره در عملیات پیش قدم بود و در تمام ماموریت‌های طراحی شده ، برای آگاهی از مشکلات و خطرات احتمالی ، خودش آنها را آزمایش می‌کرد. استقامت و بردباری او در انجام پروازهای طولانی مدت و طاقت فرسا با جنگنده F14 که گاه تا ۱۰ ساعت بطول می‌انجامید ، زبانزد خاص و عام بود. وی تنها در فاصله سال‌های ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۶ ، بیش از ۶۰ عملیات جنگی را با موفقیت کامل به انجام رساند.

عباس بابایی در سن ۳۷ سالگی و پس از ۶۰ ماموریت جنگی موفق ، پس از بازگشت از یک عملیات برون مرزی در منطقه عملیاتی سردشت در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ ، برابر با روز عیدقربان ، هدف گلوله های تیربار ضدهوایی قرار گرفت و از ناحیه سر مجروح گردید و بلافاصله به شهادت رسید. نقل شده است كه وی چند روز قبل از شهادت در پاسخ پافشاری های بيش از حد دوستانش جهت عزيمت به مراسم حج گفته بود: « تا عيد قربان خودم را به شما می رسانم. »

پیکر وی در مزار شهدا در جنوب شاهزاده حسین قزوین به خاک سپرده شد.


شنبه 07 مرداد 1391 - 15:48
ارسال پیام خصوصی نقل قول این ارسال در پاسخ
برای نمایش پاسخ جدید نیازی به رفرش (تازه سازی) صفحه نیست ، برای این کار روی تازه سازی پاسخ ها کلیک نمایید !
پرش به انجمن :


تماس با ما | زندگینامه شهید عباس بابایی | پیوند سایتی RSS | بازگشت به بالا